به نام خدا

خلاصه ای از زندگی سیاسی-مبارزاتی امام رضا(ع)

به مناسبت ماه صفر

پس از مسموم وشهید شدن موسی بن جعفر(ع) در سلطنت عباسی اختلافی کامل حکم فرما بود. به گونه ای که یکی از یاران امام رضا(ع) میگوید:از شمشیر هارون خون میچکید.
بزرگترین هنر امام معصوم ما در آن زمان این بود که تونست درخت تشیع را از گزند توفان هارون سلامت نگاه دارد. واز پراکندگی و دلسردی یاران پدر مانع شود.
یکی از اولین تدابیر مأمون پس از به دست آوردن بی رقیب خلافت، حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود. او تجربیات گذشتگان را پیش چشم داشت. او میدانست که خلفای قبل از او با به بند کشیدن و مسموم کردن امام هفتم نتوانستند از شورش ها و مبارزات سیاسی،نظامی،تبلیغاتی،فکری شیعیان مانع شوند.
شاید مأمون درست حدث میزد چون گمان است فاصله ی 15 ساله ی شهادت امام کاظم(ع) تا آن روز تشیع از آمادگی بیشتری برای تشکیل حکومت برخوردار بود.
مأمون این خطر را حدث زد و در صدد بر مقابله با امام بر آمد، و ماجرای دعوت امام رضا(ع) به خراسان و ولیعهدی ایشان را پیش کیشد.
در حادثه ی ولیعهدی امام هشتم در معرض یک نبرد پنهانیِ سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن میتوانست سرنوشت تشیع را عوض کند قرار گرفت.در این نبرد، رقیب که ابتکار عمل داشت و با تمام امکانات به میدان آمده بود، مأمون بود.
او اگر در این نبرد پیروز میشد میتوانست به چیزی که خلفای اموی و عباسی که از سال 40 هجری یعنی از شهادت علی ابن ابی طالب هیچ یک از خلفا دست نیافته بودند، دست یابد. اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون پیروز شد و نه تنها تشیع ضعیف نشد بلکه آن دوران یکی از سال های پر برکت تشیع بود و همه به برکت شیوه حکیمانه و تدبیر الهی امام هشتم بود.
تدبیر امام و تدبیر مأمون
اولین هدف مأمون:تبدیل صحنه مبارزاتی حاد شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر؛
شیعیان در پوشش تقیه مبارزاتی خستگی ناپذیری در بر هم زدن خلافت داشتند،یکی مظلومیت و دیگر قداست.شیعیان با اتکا به این دو عامل نفوذ،اندیشه های شیعی را به زوایای دل و ذهن مخاطبان خود میرساندند.
مأمون میخواست آن اختفا و استتار را از شیعیان بگیرد و امام رضا(ع) را از میدان انقلابی به سیاست بکشاند.و بدین وسیله کارایی تشیع را به صفر برساند.این تدبیر میتوانست تفکر شیعی را در راستای دیگر تفکر ها قرار دهدو تشیع را از حد یک تفکر مخالف حکومت ستمگر که برای مردم خوشایند و برای حکومت ناخوشایند، خارج سازد.
دومین هدف مأمون: خطا خواندن ادعای تشیع مبنی برمشروعیت حکومت های اموی و عباسی؛
او میخواست ثابت کند که غاصبانه بودن حکومت های اموی و عباسی در نظر شیعه حرفی ناشی از ضعف و عقده ی حقارت بوده است. علاوه بر این اعتقاد شیعیان بر این که ائمه بر دنیا بی اعتنا هستند با این کار نقض میشد و وانمود میشد تا وقتی که به شرایط دسترسی نداشته اند،نسبت به آن ها زهد می ورزیدند.
هدف سوم مأمون:کنترل امام رضا(ع)؛
مأمون با این کار امام رضا(ع) و همه ی سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را در سیطره خود در می آورد.و این موفقیتی بود که هیچ یک از خلفای قبل از مأمون به آن دست نیافته بودند.
هدف چهارم مأمون:ایجاد فاصله میان مأمون و امام رضا(ع)؛
او امام رضا(ع) را که مرجع سوال ها وشکوه بود در محاصره مأموران خود قرار میداد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از امام میزدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبت های مردم فاصله می انداخت.
هدف پنجم مأمون:کسب چهره ای معنوی برای خود؛
طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را برای اینکه فرزندی از پیغمبر را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته،ستایش کنند. و همچنین است که نزدیکی دین داران به دنیا طلبان از آبروی دین داران میکاهد و به آبروی دنیا طلبان می افزاید.
هدف ششم مأمون:تبدیل کردن امام رضا(ع) به توجیه گرِ زشتی های دستگاه خلافت؛
بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوایی امام رضا(ع) با آن حرمتی که نزد چشم همگان داشت، نقش توجیه گر حوادث را بر عهده میگرفت،هیچ نغمه ی مخالفی نمیتوانست خدشه ای بر وجهه آن دستگاه وارد سازد.این همان حصار بلندی بود که میتوانست زشتی های دستگاه خلافت را از چشم ها پوشیده بدارد.
مأمون به غیر از این اهداف،اهداف دیگری نیز داشت و چنان که پیداست، این تدبیر چنان پیچیده بود که کسی جز مأمون نمیتوانست آن را هدایت کند. به طوری که وزیر وی از سیاست های او بی خبر بود.
با حرکت پخته امام رضا(ع)،حرکت مأمون به سیاستی علیه خودش تبدیل شد. او با آن همه برنامه ریزی هایی که کرده بود وقتی در مواجهه با سیاست های امام رضا(ع) قرار گرفت،همه تدابیر گذشته را کنار گذاشت و راه گذشتگان(قتل) را پیش گرفت.
سیاست های امام علی بن موسی الرضا
1-امام(ع) نارضایتی خود را از صفر به خراسان به طور گسترده اعلام کرد. امام رضا(ع) به هر گونه ثابت کرد که این سفر،سفر مرگ اوست. به طوری که کسی که باید به مأمون خوشبین و به امام رضا(ع) برای پذیرفتن دعوت بد بین میشد به امام رضا(ع) خوشبین و به مأمون بد بین شد.
2-استنکاف شدید امام رضا(ع) در پذیرفتن ولایتعهدی.امام تا زمانی که مأمون او را تهدید به قتل نکرد،ولایتعهدی را نپذیرفتند.این مطلب همه جا پیچید به صوری که وزیر مأمون میگوید:من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدم،امیرالمومنین(مأمون) آن را به علی ابن موسی الرضا تقدیم میکند وعلی ابن موسی الرضا دست رد به سینه ی او میزند.
3-امام رضا (ع) ولایتعهدی را مشروط به عدم دخالت در هیچ یک از شئون حکومت میپذیرد.امام رضا(ع) در حالی که نام ولیعهد را داشت و قهراً از امکانات خلافت نیز برخوردار بود ولی چهره ای به خود میگرفت که انگار با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است.
مأمون چند بار سعی کرد که بر خلاف عهد بالا امام را به مشاغل خلافتی بکشاند و سیاست مبارزه منفیِ امام را نقض کند،اما هر دفعه امام نقشه هوشیارانه ی او را خنثی کرد.
4-بهره مندی اصلی امام از مسئله ولایتعهدی،اعلام آشکار داعی? امامت بود. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول 150 سال جز در خفا و با تقیه و به افراد بسیار خاص گفته نشده بود،با صدای بلند فریاد زد.
5-بر خلاف هدف مأمون امام در هر فرصتی با مردم ارتباط بر قرار میکرد.با این که مأمون مسیر امام را با زیرکی انتخاب کرد که شهر های معروف شیعه در مسیر امام قرار نگیرند،ولی امام رضا(ع) در همان مسیر تلاش خود را برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم انجام داد.
6-دلگرمی سرجنابان تشیع و بهبود اوضاع مخالفان حکومت.شورشگرانی که بیشتر عمر خود را در کوه های صعب العبور و آبادی های دور دست میگذراندند،با حمایت امام مورد تجلیل کارگزاران حکومت قرار گرفتند.
مأمون امام را از امکانات بی حد و مرز برخوردار کرده بود اما همه میدانند او در کار های دولتی دخالت نمیکند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خلافت خود منصرف سازد،بلکه امام مایه دلگرمی آنان شده است.
کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ،نه تنها چیزی به دست نیاورد،بلکه بسیاری از چیز ها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.اینجا بود که مأمون احساس شکست کرد و در صدد بر آمد تا اشتباه خود را جبران کند.
پس مأمون نیز مانند خلفای پیشین خود به آن شیوه ی قدیمی یعنی قتل دست زد تا اشتباه خود را جبران کند.

با معرفت ها منبع را ذکر میکنند!!!!!!!

عماد رضاییان

بر گرفته از کتاب انسان دویست و پنجاه ساله!!!